loader-img
loader-img-2
پنج و هفت
user
مرتب سازی براساس :
جدیدترین پرفروش ترین پربازدید ترین گران ترین ارزان ترین
1 محصول پیدا شد

میخائیل رمضان (Mikhael Ramadan) نویسنده عراقی می باشد.

در سال 1979 میخائیل رمضان به خاطر شباهت شگفت آورش به صدام، توسط یکی از نزدیکانش به حزب بعث معرفی شد. پس از انجام عمل جراحی، او تا سال 1997 در نقش صدام در عرصه های اجتماعی، سیاسی و نظامی ظاهر می شود.
شبیه صدام (به انگلیسی: In the Shadow of Saddam) عنوان مجموعه خاطرات میخائیل رمضان است که مدت نوزده سال نقش بدل صدام را بازی می کرد.
رمضان در این کتاب اسرار زیادی را فاش نموده است. او با حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع مصر و یاسر عرفات ملاقات داشته است. شبیه صدام از جبهه های جنگ عراق با ایران و روزهای اشغال کویت نیز دیدارهایی داشته است.
نویسنده به دلیل نزدیکی که به صدام داشته است به نکات ریزی از زندگی صدام و اطرافیان او اشاره می کند. آموزش صدام در انگلیس، ارتباط با رژیم صهیونیستی، نفوذ میشل عفلق در اداره عراق و کشتار فجیع کردها و شیعیان و همچنین آزمایش میکروبی رژیم بعث روی اسیران زن ایرانی از جمله این نکات است که در کتاب به آن اشاره شده است.

شبیه صدام از جبهه های جنگ عراق با ایران و روزهای اشغال کویت، دیدارهای متعددی داشته است. میخائیل رمضان چندی پس از اشغال کویت توسط ارتش صدام، از عراق میگریزد و به ایالات متحده پناهنده میشود. وی اکنون ساکن نیویورک است.
وی خود میگوید:
در دههء هفتاد میلادی، با ورود صدام به صحنهء سیاست عراق به عنوان شورای فرماندهی انقلاب و معاون احمد حسن البکر، به تدریج دچار گرفتاری شدیدی شدم. این مسئله به خاطر شباهت زیادی بود که میان من و صدام وجود داشت و به حد همشکلی میرسید. من در سال 1944 در یک خانوادهء متوسط در کربلا به دنیا آمدم. مرحوم پدرم در سال 1975 از دنیا رفت. او معلم و من به عنوان تنها فرزند او تا سال 1979 به این شغل اشتغال داشتم.

در هر مجلسی که در کربلا وارد میشدم، همه لب از سخن میبستند و نگاههای همراه با ترسشان جلب من میشد؛ تا اینکه یک نفر از افراد حاضر که مرا میشناخت، به اطلاع آنها میرساند که من صدام نیستم؛ بلکه «میخائیل رمضان» ام.

دردها و رنجهای من هنگامی بیشتر شد که تلویزیون به انحصار صدام درآمد و به مناسبت دیدار از روستاها، مدارس، خانهها، بیمارستانها و شرکت در کنفرانسها، انجام ملاقاتها به طور دائم در صحنهء تلویزیون حاضر گردید. عبارت «جناب معاون» دیگر نقل محافل خاص و عام شده بود و موضوع مشباهت با او برای من به یک مشکل واقعی تبدیل گشته بود. اولین گام در این راه، توسط «اکرم سالم الکیلانی»، شوهر خواهرم، برداشته شد. او عضو حزب بعث و کارمند دون پایهای بود که برای ارضای تمایلات نفسانی و جلب توجه صدام، این موضوع را به اطلاع مسئولان حزب رساند.

در سال 1977، بعد از آنکه صدام از موضوع شباهت من به خودش باخبر شد، شخصن مرا احضار کرد. وقتی وارد دفتر مخصوصش شدم، شدیدن دچار شگفتی شد، تا جایی که این شباهت زیاد، او را مات و مبهوت کرد. در طی دیدار با او، به من پیشنهاد کرد که خدمتی به او بنمایم که در واقع خدمت به عراق است. او گفت: «تو میتوانی مردم عراق را از دیدارهای تفقدی من بهرهمند کنی و اوقات باارزشی برایم فراهم آوری.»

پس از موافقت من با این خواسته که چارهای جز قبول آن نبود، در اختیار بخش ویژهای قرار گرفتم و اجازهء خروج از این بخش را به جز در مواقع بسیار ضروری، آن هم با قیافهء ناشناخته، نداشتم. بینی من که کوچکتر از بینی صدام بود، تحت عمل جراحی قرار گرفت؛ به نحوی که از نظر حجم، مطابق بینی صدام شد.

افسرانی که از ادارهء استخبارات به ریاست «محمد الجنابی»، بر آموزش و تعلیم من نظارت داشتند تا در حرکات و سکنات و شیوهء سخن گفتن، به کار بردن عبارات، راه رفتن و هر آنچه مربوط به صدام میشد، شبیه او شوم. صدام شخصن بر این امور که چندین ماه به صورت محرمانه ادامه داشت، و کسی جز تعداد اندکی از ماموران ویژهء استخبارات، محافظان شخصی صدام، و عدی (پسر بزرگ صدام) از آن باخبر نبودند، نظارت داشت.