object(stdClass)#255 (119) {
["product_id"]=>
string(3) "431"
["entity_id"]=>
string(4) "1130"
["domain_id"]=>
string(1) "0"
["catalog_id"]=>
string(1) "2"
["entity_title"]=>
string(8) "مقتل"
["entity_subtitle"]=>
string(0) ""
["entity_keywords"]=>
string(0) ""
["entity_slug"]=>
string(8) "مقتل"
["cache_url"]=>
string(1) "0"
["entity_page_title"]=>
string(0) ""
["entity_body_word_count"]=>
string(3) "514"
["user_id"]=>
string(1) "2"
["member_id"]=>
string(1) "0"
["entity_index_attach_id"]=>
string(4) "1470"
["entity_priority"]=>
string(1) "0"
["editor_id"]=>
string(1) "2"
["lang_id"]=>
string(2) "fa"
["entity_visit_count"]=>
string(1) "6"
["entity_date_last_visited"]=>
string(19) "2024-11-20 19:37:58"
["register_date"]=>
string(19) "2024-11-19 15:29:41"
["last_edit_date"]=>
string(19) "2024-11-20 10:37:21"
["add_type"]=>
string(1) "2"
["entity_vote"]=>
string(1) "0"
["entity_comment"]=>
string(1) "1"
["entity_score"]=>
string(1) "0"
["entity_score_avg"]=>
string(1) "0"
["entity_score_count"]=>
string(1) "0"
["bookmark_count"]=>
string(1) "0"
["like_count"]=>
string(1) "0"
["comment_count"]=>
string(1) "0"
["entity_confirmed"]=>
string(1) "1"
["members_entity_confirmed"]=>
string(1) "0"
["check_needed"]=>
string(1) "0"
["entity_date_start"]=>
string(19) "2024-11-19 15:29:00"
["entity_date_finish"]=>
string(19) "2024-11-19 15:29:00"
["entity_date_unlimited"]=>
string(1) "1"
["entity_deleted"]=>
string(1) "0"
["ignore_in_list"]=>
string(1) "0"
["entity_noindex"]=>
string(1) "0"
["entity_nolink"]=>
string(1) "0"
["multi_product"]=>
string(1) "0"
["body_word_count"]=>
string(3) "514"
["original_price"]=>
string(6) "200000"
["promotion_price"]=>
string(1) "0"
["promotions_id"]=>
string(0) ""
["discount_price"]=>
string(1) "0"
["discount_percent"]=>
string(1) "0"
["price"]=>
string(6) "200000"
["has_discount"]=>
string(1) "0"
["discount_amount"]=>
string(1) "0"
["options_prices"]=>
string(0) ""
["tax"]=>
string(1) "0"
["product_weight"]=>
string(1) "0"
["tax_amount"]=>
string(6) "200000"
["sale_count"]=>
string(1) "0"
["recent_sale_count"]=>
string(1) "0"
["seller_id"]=>
string(1) "0"
["is_disabled"]=>
string(1) "0"
["product_prop_1"]=>
string(1) "0"
["product_prop_val_1"]=>
string(1) "0"
["product_prop_2"]=>
string(1) "0"
["product_prop_val_2"]=>
string(1) "0"
["multi_price_title"]=>
string(0) ""
["product_location"]=>
string(0) ""
["product_sku"]=>
NULL
["product_inventory_code"]=>
NULL
["product_barcode"]=>
NULL
["product_serial"]=>
NULL
["product_unit"]=>
string(0) ""
["product_unit_price"]=>
string(1) "1"
["inventory_status"]=>
string(1) "2"
["inventory_count"]=>
string(7) "9999999"
["inventory_spare"]=>
string(1) "0"
["inventory_stock"]=>
string(4) "9999"
["inventory_available"]=>
string(1) "1"
["inventory_possible"]=>
string(1) "0"
["pre_order"]=>
string(1) "0"
["max_order_count"]=>
string(1) "0"
["min_order_count"]=>
string(1) "0"
["step_order_count"]=>
string(1) "0"
["inventory_count_min"]=>
string(1) "0"
["inventory_count_max"]=>
string(1) "0"
["inventory_count_violate"]=>
string(1) "0"
["unique_key"]=>
string(6) "0-1130"
["api_update_lock"]=>
string(1) "0"
["hidden"]=>
string(1) "0"
["discount_amount_percent"]=>
string(1) "0"
["promotion_title"]=>
NULL
["promotion_date_start"]=>
NULL
["promotion_date_finish"]=>
NULL
["attach_date_register"]=>
string(19) "2024-11-20 10:33:45"
["attach_title"]=>
string(8) "مقتل"
["attach_id"]=>
string(4) "1470"
["attach_token"]=>
string(42) "75163-5C9F8984-7B10-4D2F-946F-FFF301A32D76"
["attach_file_ext"]=>
string(3) "jpg"
["attach_file_header"]=>
string(1) "0"
["attach_file_size"]=>
string(5) "50204"
["attach_img_type"]=>
string(1) "2"
["attach_img_width"]=>
string(3) "692"
["attach_img_height"]=>
string(4) "1024"
["product_type"]=>
int(1)
["entity_summary"]=>
string(0) ""
["entity_description"]=>
string(0) ""
["entity_admin_desc"]=>
string(0) ""
["entity_body"]=>
string(5126) "درباره کتاب مقتل
بکایی در این کتاب و در داستان هایش به معادلسازی وقایع کربلا و وقایعی پرداخته که در جنگ تحمیلی بر سر رزمندگان اسلام امده است. در اتین کتاب هم روایت ها روایت محاصره، شکنجه، اسارت و شهادت است.
بکایی در این کتاب و در داستان هایش به معادلسازی وقایع کربلا و وقایعی پرداخته که در جنگ تحمیلی بر سر رزمندگان اسلام امده است. در اتین کتاب هم روایت ها روایت محاصره، شکنجه، اسارت و شهادت است.
بریدهای از کتاب مقتل
تن خیس قمیش سرم را روی شیشهٔ بخارکردهٔ اتوبوس میگذارم. چشمانداز مات کوهها و چادرها حالتی خوابگونه در من ایجاد میکنند. حالم خوش نیست. هنوز اثرات آن شوک از میان نرفته است. ترس از رفتن به شهر راحتم نمیگذارد. چطور میتوانم؟ عمری با سید بودهام و حالا... به یاد نگاه مادر سید که میافتم بیچارهتر میشوم. نگاه جستوجوگرش که در کنار شانهام به دنبال شانهٔ سید خواهد گشت. ـ جای کَسیه برادر؟ ـ نهخیر بفرمایید. قیافهاش آشناست اما اسمش را نمیدانم. احساس میکنم غم صورت او را هم پوشانده است. بلندگوی محوطه برای چندمین بار اعلام میکند که آخرین اتوبوس به مقصد تهران تا چند لحظهٔ دیگر حرکت خواهد کرد... ـ ببخشید قیافهٔ شما خیلی آشناست. کجا زیارتتون کردم؟ در صورتش دقیق میشوم. ـ نمیدونم... شما کدوم گردان بودید؟ ـ گردان علیاصغر (ع). تنم سست میشود و عرق روی پیشانیام شروع میکند به پیشروی. صدایی از درون به فریاد نام «سید» را میخواند. سرم داغ میشود. ـ ببخشید انگار حالتون خوب نیست. ـ چیزی نیست. یاد یکی از بچهها افتادم که شهید... هقهق گریه اجازه نمیدهد. بغض راه نفسم را میبندد و گلویم را میفشارد. یاد و خاطرهٔ سید در درونم اوج میگیرد. تنم یخ میکند. احساس سردی میکنم. اورکت را بیشتر به خودم میپیچم. اتوبوس به راه میافتد. جادهٔ اصلی پادگان را تمام میکند و از یک آبگیر رد میشود. آنطرف آبگیر، بعد از گردان شهادت، محل استقرار گردان علیاصغر است؛ گردان علیاصغر... گردان... *** ـ تو و سید مجتبی هم میرین گردان علیاصغر... مسئول گردان را که میشناسید؟ حاج وحید بود که صحبت میکرد. مسئول واحدمان؛ اطلاعات و عملیات. واحد السابقون. ما آخرین نفرهایی بودیم که تعیین گردان شدیم. ـ عوض که نشده همون قبلیست دیگه؟ ـ نه عوض نشده... همونه. ـ اسمش چی بود؟ رضایی... رضازاده... ـ رضایی... فردا همه پخش میشند. بچهها آرام دورتادور چادر نشسته بودند. سرها پایین بود. حاج وحید تکتک ما را از نظر گذراند. شاید این آخرین دیدارها باشد. فردا چه کسانی خواهند ماند و پسفردا از افراد چادرها چقدر کسر خواهد شد. از چادر خارج میشوم. اثری از سید نیست. تا آنجا که چشم کار میکند به دنبالش میگردم. وقتی مأیوس میشوم دلم را به سراغش میفرستم... آهان پیدایش کردم. کنار چشمه. نوبت شهرداری من و اوست.
مشخصات کتاب مقتل
این کتاب با نویسندگی محمد بکایی به همت انتشارات سوره مهر در سال 1397 به چاپ رسیده است . مشخصات ظاهری کتاب شامل : قطع رقعی ، 92 صفحه و جلد شومیز (جلد نرم ) می باشد .
قیمت کتاب مقتل
قیمت این کتاب 20 هزارتومان می باشد که در سایت پنج و هفت موجود است و با ثبت سفارش در سایت می توانید این محصول را تهیه فرمایید ."
["entity_html"]=>
string(4988) "
درباره کتاب مقتل
بکایی در این کتاب و در داستان هایش به معادلسازی وقایع کربلا و وقایعی پرداخته که در جنگ تحمیلی بر سر رزمندگان اسلام امده است. در اتین کتاب هم روایت ها روایت محاصره، شکنجه، اسارت و شهادت است.
بکایی در این کتاب و در داستان هایش به معادلسازی وقایع کربلا و وقایعی پرداخته که در جنگ تحمیلی بر سر رزمندگان اسلام امده است. در اتین کتاب هم روایت ها روایت محاصره، شکنجه، اسارت و شهادت است.
بریدهای از کتاب مقتل
تن خیس قمیش سرم را روی شیشهٔ بخارکردهٔ اتوبوس میگذارم. چشمانداز مات کوهها و چادرها حالتی خوابگونه در من ایجاد میکنند. حالم خوش نیست. هنوز اثرات آن شوک از میان نرفته است. ترس از رفتن به شهر راحتم نمیگذارد. چطور میتوانم؟ عمری با سید بودهام و حالا... به یاد نگاه مادر سید که میافتم بیچارهتر میشوم. نگاه جستوجوگرش که در کنار شانهام به دنبال شانهٔ سید خواهد گشت. ـ جای کَسیه برادر؟ ـ نهخیر بفرمایید. قیافهاش آشناست اما اسمش را نمیدانم. احساس میکنم غم صورت او را هم پوشانده است. بلندگوی محوطه برای چندمین بار اعلام میکند که آخرین اتوبوس به مقصد تهران تا چند لحظهٔ دیگر حرکت خواهد کرد... ـ ببخشید قیافهٔ شما خیلی آشناست. کجا زیارتتون کردم؟ در صورتش دقیق میشوم. ـ نمیدونم... شما کدوم گردان بودید؟ ـ گردان علیاصغر (ع). تنم سست میشود و عرق روی پیشانیام شروع میکند به پیشروی. صدایی از درون به فریاد نام «سید» را میخواند. سرم داغ میشود. ـ ببخشید انگار حالتون خوب نیست. ـ چیزی نیست. یاد یکی از بچهها افتادم که شهید... هقهق گریه اجازه نمیدهد. بغض راه نفسم را میبندد و گلویم را میفشارد. یاد و خاطرهٔ سید در درونم اوج میگیرد. تنم یخ میکند. احساس سردی میکنم. اورکت را بیشتر به خودم میپیچم. اتوبوس به راه میافتد. جادهٔ اصلی پادگان را تمام میکند و از یک آبگیر رد میشود. آنطرف آبگیر، بعد از گردان شهادت، محل استقرار گردان علیاصغر است؛ گردان علیاصغر... گردان... *** ـ تو و سید مجتبی هم میرین گردان علیاصغر... مسئول گردان را که میشناسید؟ حاج وحید بود که صحبت میکرد. مسئول واحدمان؛ اطلاعات و عملیات. واحد السابقون. ما آخرین نفرهایی بودیم که تعیین گردان شدیم. ـ عوض که نشده همون قبلیست دیگه؟ ـ نه عوض نشده... همونه. ـ اسمش چی بود؟ رضایی... رضازاده... ـ رضایی... فردا همه پخش میشند. بچهها آرام دورتادور چادر نشسته بودند. سرها پایین بود. حاج وحید تکتک ما را از نظر گذراند. شاید این آخرین دیدارها باشد. فردا چه کسانی خواهند ماند و پسفردا از افراد چادرها چقدر کسر خواهد شد. از چادر خارج میشوم. اثری از سید نیست. تا آنجا که چشم کار میکند به دنبالش میگردم. وقتی مأیوس میشوم دلم را به سراغش میفرستم... آهان پیدایش کردم. کنار چشمه. نوبت شهرداری من و اوست.
مشخصات کتاب مقتل
این کتاب با نویسندگی محمد بکایی به همت انتشارات سوره مهر در سال 1397 به چاپ رسیده است . مشخصات ظاهری کتاب شامل : قطع رقعی ، 92 صفحه و جلد شومیز (جلد نرم ) می باشد .
قیمت کتاب مقتل
قیمت این کتاب 20 هزارتومان می باشد که در سایت پنج و هفت موجود است و با ثبت سفارش در سایت می توانید این محصول را تهیه فرمایید .
بکایی در این کتاب و در داستان هایش به معادلسازی وقایع کربلا و وقایعی پرداخته که در جنگ تحمیلی بر سر رزمندگان اسلام امده است. در اتین کتاب هم روایت ها روایت محاصره، شکنجه، اسارت و شهادت است.
بکایی در این کتاب و در داستان هایش به معادلسازی وقایع کربلا و وقایعی پرداخته که در جنگ تحمیلی بر سر رزمندگان اسلام امده است. در اتین کتاب هم روایت ها روایت محاصره، شکنجه، اسارت و شهادت است.
بریدهای از کتاب مقتل
تن خیس قمیش سرم را روی شیشهٔ بخارکردهٔ اتوبوس میگذارم. چشمانداز مات کوهها و چادرها حالتی خوابگونه در من ایجاد میکنند. حالم خوش نیست. هنوز اثرات آن شوک از میان نرفته است. ترس از رفتن به شهر راحتم نمیگذارد. چطور میتوانم؟ عمری با سید بودهام و حالا... به یاد نگاه مادر سید که میافتم بیچارهتر میشوم. نگاه جستوجوگرش که در کنار شانهام به دنبال شانهٔ سید خواهد گشت. ـ جای کَسیه برادر؟ ـ نهخیر بفرمایید. قیافهاش آشناست اما اسمش را نمیدانم. احساس میکنم غم صورت او را هم پوشانده است. بلندگوی محوطه برای چندمین بار اعلام میکند که آخرین اتوبوس به مقصد تهران تا چند لحظهٔ دیگر حرکت خواهد کرد... ـ ببخشید قیافهٔ شما خیلی آشناست. کجا زیارتتون کردم؟ در صورتش دقیق میشوم. ـ نمیدونم... شما کدوم گردان بودید؟ ـ گردان علیاصغر (ع). تنم سست میشود و عرق روی پیشانیام شروع میکند به پیشروی. صدایی از درون به فریاد نام «سید» را میخواند. سرم داغ میشود. ـ ببخشید انگار حالتون خوب نیست. ـ چیزی نیست. یاد یکی از بچهها افتادم که شهید... هقهق گریه اجازه نمیدهد. بغض راه نفسم را میبندد و گلویم را میفشارد. یاد و خاطرهٔ سید در درونم اوج میگیرد. تنم یخ میکند. احساس سردی میکنم. اورکت را بیشتر به خودم میپیچم. اتوبوس به راه میافتد. جادهٔ اصلی پادگان را تمام میکند و از یک آبگیر رد میشود. آنطرف آبگیر، بعد از گردان شهادت، محل استقرار گردان علیاصغر است؛ گردان علیاصغر... گردان... *** ـ تو و سید مجتبی هم میرین گردان علیاصغر... مسئول گردان را که میشناسید؟ حاج وحید بود که صحبت میکرد. مسئول واحدمان؛ اطلاعات و عملیات. واحد السابقون. ما آخرین نفرهایی بودیم که تعیین گردان شدیم. ـ عوض که نشده همون قبلیست دیگه؟ ـ نه عوض نشده... همونه. ـ اسمش چی بود؟ رضایی... رضازاده... ـ رضایی... فردا همه پخش میشند. بچهها آرام دورتادور چادر نشسته بودند. سرها پایین بود. حاج وحید تکتک ما را از نظر گذراند. شاید این آخرین دیدارها باشد. فردا چه کسانی خواهند ماند و پسفردا از افراد چادرها چقدر کسر خواهد شد. از چادر خارج میشوم. اثری از سید نیست. تا آنجا که چشم کار میکند به دنبالش میگردم. وقتی مأیوس میشوم دلم را به سراغش میفرستم... آهان پیدایش کردم. کنار چشمه. نوبت شهرداری من و اوست.
مشخصات کتاب مقتل
این کتاب با نویسندگی محمد بکایی به همت انتشارات سوره مهر در سال 1397 به چاپ رسیده است . مشخصات ظاهری کتاب شامل : قطع رقعی ، 92 صفحه و جلد شومیز (جلد نرم ) می باشد .
قیمت کتاب مقتل
قیمت این کتاب 20 هزارتومان می باشد که در سایت پنج و هفت موجود است و با ثبت سفارش در سایت می توانید این محصول را تهیه فرمایید .
• ثبت دیدگاه
• دیدگاه کاربران